«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنبه وقت (عهد) گل/ شدم از تو/بهی شرا/ب خجل که کس مباد ز کردار ناصواب خجل صلاح ما همه دام ره است و من زين (بخت) بحث نيم ز شاهد و ساقی به هيچ باب خجل بود که يار نرنجد ز ما (نپرسد گنه) به خلق کريم که از سوال ملوليم و از جواب خجل ز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم شديم در نظر (شبروان) رهروان خواب خجل رواست نرگس مست ار فکند سر در پيش که شد ز شيوهی آن چشم پرعتاب خجل تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا(تو خوبروییتری زآفتاب و شکر خدای) که نيستم ز تو در روی آفتاب خجل حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجلSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:01:54
دارای جهان نصرت دین خسروی کامل ۳۰۴
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۴مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولندارای/ جهان نصر/ت دين خسرو/ی کامل يحیای مظفر ملک عالم عادل ای درگه اسلامپناه تو گشاده بر روی (جهان) زمين روزنهی جان و در دل تعظيم تو بر جان و خرد واجب و لازم انعام تو بر کون و مکان فايض و شامل روز ازل از کلک تو يک (نقطه) قطره سياهی بر روی مه افتاد که شد حل مسائل خورشيد چو آن خال سيه ديد به دل گفت ای کاج که من بودمی آن هندوی مقبل شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است دست طرب از دامن اين زمزمه مگسل می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل دور فلکی يک سره بر منهج عدل است خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است از بهر معيشت مکن انديشهی باطلSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
55:42
شممت روح وداد و شمت و برق وصال ۳۰۳
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال بيا که بوی تو را ميرم ای نسيم شمال اَحادياً بجِمال الحبيب قِف و انزل که نيست صبر جميلم ز اشتياق جمال حکايت (شکایت) شب هجران (فروگذار ای دل) فروگذاشته به به شکر آن که برافکند پرده روز وصال بيا که پردهی گلريز هفت (کاری) خانه چشم کشيدهايم به تحرير کارگاه خيال چو يار بر سر صلح است و عذر (میخواهد) میطلبد توان گذشت ز جور رقيب در همه حال بجز خيال دهان تو نيست در دل تنگ که کس مباد چو من در پی خيال محال قتيل عشق تو شد حافظ غريب ولی به خاک ما گذری کن که خون مات حلالSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:02:00
خوشخبر باشی ای نسیم شمال ۳۰۲
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۲فاعلاتن مفاعلن فعلن خوش خبر باشی ای نسيم شمال که (کی) به ما میرسد زمان وصال قصة العشق لاانفصام لها فُصِمَت هاهُنا لسان (مقال) القال ما لسلمی و من بذی سَلَمٍ؟ اين جيراننا و کيف الحال؟ عفتِ الدّار بعد عافية فاسالوا حالها عن الاطلال فی کمال الجمال نلت مُنی صرف الله عنک عينَ کمال يا بريد الحمی حماک الله مرحبا مرحبا تعال تعال عرصهی بزمگاه خالی ماند از حريفان و (رطل) جام مالامال سايه افکند حاليا شب هجر تا چه بازند شبروان خيال ترک ما سوی کس نمینگرد آه (وه) از اين کبريا و جاه و جلال حافظا عشق و صابری تا چند؟ نالهی عاشقان خوش است بنالSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:00:39
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک ۳۰۱
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای دل ريش مرا با (بر) لب تو حق نمک حق نگه دار که من میروم الله معک تویی آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عيار زر خالص نشناسد چو محک گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو ديديم و نه يک بگشا پستهی خندان و شکرريزی کن خلق را از دهن خويش مينداز به شک چرخ برهم زنم ار غير مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک چون بر حافظ خويشش نگذاری باری ای رقيب از بر او يک دو قدم دورترکSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз